درباره وبلاگ

سلام ، خوش اومدین به کلبه ی عاشقونه ی من و همسرم... این وبلاگ به رابطه ی خاص ما دو نفر محدود نمیشه اما تک تک مطالبش همیشه با عشق هر 2 مون انتخاب و به روز میشه . امیدواریم لحظات خوشی را در اینجا سپری کنید .
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ** ناب ترین های من و همسرم ** و آدرس nabtarinhayema.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 104
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 252
بازدید ماه : 254
بازدید کل : 55037
تعداد مطالب : 146
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1


** اووووووووف**
گاهی اوقات همینی که هستی را دوست دارم وگرنه بهتر از این را همه دوست دارند ...

دفتر مدیر گروه معماری دانشگاه تهران:

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Clip2Ni.Com
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Clip2Ni.Com

دفتر رئیس دانشگاه توكیو:

لازم نیست در بزنید لطفا وارد شوید


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Clip2Ni.Comگروه اینترنتی پرشین استار | www.Clip2Ni.Com



یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:شیطان,دروغ,خیانت, :: 9:38 ::  نويسنده : من و همسرم       

امروز ظهر شیطان را دیدم !

نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت...

گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند...

شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!

گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟

گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟

شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت:

آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که :

همانا تو خود پدر شیاطینی ...! 

 



از زبان داماد خائن و بی غیرت:
من همسرم را دوست داشته و دارم. شب عروسی ما، دخترخاله‌اش که از تهران آمده بود میهمانمان شد، نمی‌دانم چطور شد که به وی علاقه‌مند شدم و در تکاپوی مراسم بود که سراغ این دختر نوجوان رفتم و با وی طرح دوستی ریختم. این دختر خود را مشتاق نشان داد و به همدیگر شماره تلفن دادیم، پس از مراسم جشن، هر روز با «رعنا» تلفنی حرف می‌زدم، هر دو همدیگر را دوست داشتیم تا اینکه 2 ماه نشد خواستم به تهران آمده و با وی فرار کنیم، قصدمان ازدواج بود».
وی افزود: «در تهران با هم قرار گذاشتیم و سپس به مشهد رفتیم، از آنجا به قم برگشته و سعی داشتم با این دختر ازدواج کنم اما اجازه پدرش را نداشتم،‌ نمی‌دانستم باید چکار کنم،‌ به همراه وی به سمت شمال حرکت کردم و در آنجا ادعا کردم به صورت اتفاقی «رعنا» را دیده‌ام و چون فرار کرده بود وی را با خود به شهرمان برده‌ام.
حرفمان را کسی باور نمی‌کرد، رعنا را به خاله‌اش سپردم، همسرم با من اختلاف پیدا کرد و در تماس با خانواده خاله‌اش رازم را فاش کرد».
دختر نوجوان که گفته‌های تازه‌ داماد را گوش می‌داد نیز گفت: «به رضا علاقه‌مند شدم و تن به خواسته‌هایش دادم، با هم 20 روز در مشهد و قم سرگردان بودیم، نمی‌دانستیم باید چه کنیم، من شرمنده و شرمسار هستم».

 



یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:عکس های عروسی,اندی,, :: 9:20 ::  نويسنده : من و همسرم       



 







علی دائی در کنار خواننده لس آنجلسی