درباره وبلاگ

سلام ، خوش اومدین به کلبه ی عاشقونه ی من و همسرم... این وبلاگ به رابطه ی خاص ما دو نفر محدود نمیشه اما تک تک مطالبش همیشه با عشق هر 2 مون انتخاب و به روز میشه . امیدواریم لحظات خوشی را در اینجا سپری کنید .
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ** ناب ترین های من و همسرم ** و آدرس nabtarinhayema.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 58
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 294
بازدید کل : 55077
تعداد مطالب : 146
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1


** اووووووووف**
گاهی اوقات همینی که هستی را دوست دارم وگرنه بهتر از این را همه دوست دارند ...
دو شنبه 21 آذر 1390برچسب:گوگوش,شاه ماهی,زندگینامه ی گوگوش, :: 11:50 ::  نويسنده : من و همسرم       

 

"فائقه آتشین" ملقب به گوگوش در ۱۸ بهمن ۱۳۲۹ در خیابان سرچشمه تهران از پدر و مادر آذربایجانی كه از مهاجران آذربایجان شوروی سابق بودند متولد شد.

http://center-market1.com/wp-content/uploads/2011/08/%DA%AF%D9%88%DA%A9%D9%88%D8%B4.jpg

گوگوش"کلمه ای است ارمنی و نام مرد است می گویند وقتی گوگوش خیلی کوچک بود یک حانواده ارمنی همسایه آنها بودند که پسری به نام گوگوش داشتند .خانم آتشین ،"گوگوش" از این نام خوشش آمد و به عنوان نام هنری خود انتخاب کرد.


نام فائقه را بر وزن نام مادرش فائزه برای او انتخاب كردند. در سن دو سالگی پدر و مادرش از هم جدا شدند.


گوگوش یك برادر تنی كوچكتر داشت كه در سن ۲۴ سالگی براثر رماتیسم قلبی درگذشت و سه برادر ناتنی از پدرش و یك برادر و یك خواهر ناتنی از مادرش كه بعد از جدایی با یك مرد كلیمی ازدواج كرده بود، دارد.



در سه سالگی با شیرین زبانی و استعداد زیاد نشان داد كه چگونه می تواند كار آوازه خوانان و رقصندگان حرفه ای را تقلید كند و كم كم در برنامه های پدرش نقش اصلی را پیدا كرد و دو برابر پدرش دستمزد می گرفت.

گوگوش در سن ۸ سالگی كار خوانندگی را در برنامه های صبح جمعه رادیو ایران شروع كرد. پس از آن در سنین نوجوانی شروع به اجرای برنامه در كاباره های بزرگ تهران كرد.

http://ax.tirip.com/res/l/5210077.JPG
از یادگارهای گوگوش برای دختران ایرانی شلوار پسرانه و موی كوتاه پسرانه معروف به موی گوگوشی بود.

http://www.parsiblog.com/PHOTOALBUM/GOOGOOSH/GOOGOOSH4.JPG

گوگوش بعد از انقلاب ازصحنه هنر دور شد و با وجود همه فشارها و شایعات از ایران خارج نشد و حتی یك بار نیز كه برای دیدن فرزندش كامبیز قربانی از ایران خارج شده بود مجددا به ایران بازگشت



تا اینكه در سال ۱۳۷۹ بعد از ۲۲ سال سكوت، اولین كنسرت خود را در ترنتوی كانادا به روی صحنه برد و با آلبوم زرتشت شعری از نصرت فرزانه و آهنگی از خود گوگوش و گیتار بابك امینی به عالم هنر بازگشت.

http://aksghadimi89.persiangig.com/image/googosh.jpg

وی برای اولین بار با بهروز وثوقی بازیگر معروف و بار دیگر با مسعود کیمیایی کارگردان مشهور ایرانی ازدواج کرد و همچنین مادر خواننده جوان "کامبیز"است.

http://mudeir.persiangig.com/googoosh8_0_40555.jpg

شنیدنی و شیرین از زبان خودش :

کوچکتر از اون بودم که احساس بکنم که روی صحنه دارم برنامه اجرا می کنم یا جلو جمعیت هستم.
 فقط پدرم گولم می زد که برات عروسک می خرم اگه بری بخونی.
به همین دلیل صحنه برام وقتی بزرگتر شدم عادی شد.
روی صحنه احساس می کردم تو خونمونم و جمعیت احساس امنیت به من می داد.
 هر چی تعداد جمعیت بیشتر می شد حس می کردم کار بهتر ی می کنم.
از سنین اول دبستان که همون هفت سالگی باشه یواش یواش توام با آزار و رنج شد.
 چون زندگی خانوادگی و خصوصیم زندگی یک بچه با اون موقعیت نبود. نمی خوام بشکافم اون ماجرا ها رو اما به دلیل داشتن زن پدر، نداشتن فرصت کافی برای درس خوندن و اجرای مداوم برنامه فشار بهم زیاد می آورد.
چون هم نان آور خونه بودم هم باید درس می خوندم هم نمی تونستم بچگی کنم.
 اما این فشار ها روزبه روز منو آبدیده تر می کرد.
فکر می کردم روی صحنه کارمو بهتر ادامه بدم.
 شاید رنج اون زمانها و اذیت و آزاری که شدم میوه شو بعد ها بهم داد.
آهنگ های اولیه که خودم شروع کردم به خوندن فکر می کنم مربوط به سال1345 یا 46 شاید هم 44 باشه.
چون سال1344 ترانه ای از حسن شماعی زاده خوندم که هیچوقت به صورت صفحه و نوار به بازار نیومد ولی فکر می کنم توی رادیو اجرا کردم به نام شهرزاد قصه گو.
 اما اولین ترانه ای که رسما به نام خودم اجرا کردم و به صورت صفحه به بازار اومد ترانه قصه ی وفا بود از هنرمند قدیمی و عزیزمون پرویز مقصدی که خیلی هم با استقبال روبرو شد و اون ترانه فروش فوق العاده داشت در زمون خودش.
 هیچ وقت فکر نمی کردم که در دوران تین ایجری گوگوشی خواهم شد که فردا مردم ازش تصویری دارن اما اینو می دونستم که روی صحنه کارمو بلدم.
 این رو مطمئن بودم و نمونش رو اون موقع توی ایرونی نمی دیدم.
 تنها کسی را که می تونستم با خودم مقایسه بکنم با اون ذهن کودکانه ام مایکل جکسون بود که از من کوچکتر بود و اولین سفری که به آمریکا داشتم صفحاتشو تهیه کردم و جالب بود برام که بچه ای مثل خودم از کودکی کار موسیقی می کنه و کارشو بلده.
 اما یک دوره ای هست که فکر می کنم کارهائی که اجرا کردم کارهای بسیار زیبائی بود. آهنگسازانی که با هاشون کار کردم اولینش واروژان بود و بعد به طور قطع حسن شماعی زاده است.
برگشتن من در سال 1979 به ایران در شرایط بسیار بسیار بدی بود.
اون دوران، دوران سختی برای همه بود. چه برای کسانی که داخل ایران بودند و چه کسانی که خارج از ایران بودند.
برحسب اتفاق من جزو کسانی بودم که وقتی انقلاب شد خارج از ایران بودم و بخصوص در آمریکا بودم.
اون زمون یعنی سال 1979 تعداد ایرانیانی که در آمریکا بودند این قدر نبود. خیلی کم بود و من هم برای دو هفته اومده بودم و وقتی این اتفاق افتاد مجبور به موندن توی امریکا شدم.
 برای شش ماه، ولی تو این شش ماه این قدر سختی کشیدم که به محض این که تونستم به ایران برگشتم و وقتی به من گفتند اگر بری ایران این اتفاق و اون اتفاق میفته، دیگه برام مهم نبود.
 در واقع هر اتفاقی را برای خودم با آغوش باز می پذیرفتم. به این شدت حالم بد بود و حال خوشی نداشتم و وقتی هم که تصمیم گرفتم برگردم، دیگه هیچ چیزی نمی تونست رای منو عوض کنه حتی اگه اعدام می شدم...
در واقع پس از این که از زندان رها شدم تحمل کردم و تا همین اواخر در ایران ممنوع الخروج بودم و دلم می خواست که با پاسپورت از ایران خارج بشم.
 در عین حال فکر می کردم که چه کاری دیگه برا انجام دادن دارم؟!
 ولی وقتی شوق مردم رو توی خیابون می دیدم از طرفی این احساس بهم دست می داد که من تصمیم شخصی نمی تونم بگیرم .
 وضعیت من یک وضعیت شخصی و خصوصی نیست.
گوگوش متعلق به پهنه ی هنره و دنیای موسیقی و جوابگو به مردم.
 صداشو دوست دارن، برنامه هاشو دوست دارن. اما از طرفی هم اون دوران به من یک افسردگی داده بود(انگزایتی).
این افسردگی باعث شده بود که به طور کلی از کار کردن مایوس بشم.
 از پرداختن به موسیقی و تمرین مایوس بشم. اصلا قدرت کار نداشتم.
 اما این اواخر قبل از اومدن باید انصافا بگم که مسعود کیمیائی خیلی تشویقم می کرد که کار بکنم تو خونه.
اما انگیزه ی کار کردن نداشتم. چون اگه می خواستم یه ترانه بسازم، نه آهنگساز داشتم، نه تنظیم کننده نه یه شعر . گیریم که همه ی این ها پیدا می شد، اجازه ی طبع نداشتم که به من وقت استودیو بدن.
در نتیجه دیگه ول کرده بودم. اما وقتی به من پیشنهاد شد که برای اجرای کنسرت به خارج از ایران بیام، در واقع بیشتر به خاطر دیدن پسرم و نوه ام این کار را قبول کردم ولی وقتی در کوران اجرای کنسرت قرار گرفتم دیگه اون سیل منو برد و تا جائی برد که الساعه در خدمت شما هستم.
 

 



دو شنبه 21 آذر 1390برچسب:مهستی,گوگوش,روزهای آخر, :: 11:47 ::  نويسنده : من و همسرم       










با وجود اینکه قهوه تلخی‌ها سعی کرده بودند این سفر در سکوت خبری انجام شود اما نشد!
لی‌یونگ آئه نمی‌توانست خوشحالی‌اش را از حضور در ایران پنهان کند. «من... ایران... دوست داشت.» در محوطه بیرون فرودگاه او چند بار این عبارت را جلوی عکاس‌ها و خبرنگارها گفت و سریع سوار ماشین مدیری شد. می‌گفتند او در هتل استقلال در پارک وی اقامت می‌کند تا به لوکیشن سریال «قهوه تلخ» که در خیابان فرشته است، نزدیک‌تر باشد.
 





اولین سکانس لی‌یونگ آئه در قهوه تلخ؛ او با لباسی قجری در کنار الیکا عبدالرزاقی (فخرالتاج) و سحر زکریا (لعبت الملوک) به همایونی وارد شد تا خودش را به محمدرضا هدایتی (جهانگیرخان) معرفی کند. شاهدان می‌گویند در این سکانس قبل از همه دایی اقبال نعره کشیده: «سرآشپز سلطنتی، استاد آشپزی. فخر جیجو، معاند جومونگ ریقو، سازنده سس افسنتین، محبوب آسمان و زمین، سرکار علیه یانگوم الملوک شرفیاب می‌شوند.» لی‌یونگ آئه هم با فارسی دست و پا شکسته گفت: «سلام... من یانگوم هست.»
 



بعد از برد یک هیچ پرسپولیس برابر سایپا، لی‌یونگ ‌آئه به خانه علی دایی رفت تا هم بابت این برد به دایی تبریک بگوید و هم دختردار شدن دایی را. او یک ست کامل لباس بچگی یانگوم در قصر سلطنتی را به دایی هدیه داد.











صدا و سیما در خبر ساعت 19 شبکه 1 در یک اقدام بسیار عجیب ابتدا آنجلینا جولی را نشان داد و گفت ببینید که یک هنرپیشه آمریکایی با چه پوشش مناسبی در میان مسلمانان سومالی حضور پیدا کرده و بعد هم در اقدامی عجیب تر تصویر شطرنجی کتایون ریاحی را پخش کرد و گفت در عوض یک هنرپیشه مسلمان ایرانی این‌گونه حجاب خود را به نمایش گذاشته است !

 



مگه خودشو لخت کرده بود ؟!
 
 
 
حجابش خیلی هم کامل بود می تونست همونارم نپوشه و یه شالم نندازه رو سرش که انداخته بود...
 
 

خوبه حالا همه میدونن آنجلینا جولی ستاره ی سکسه  این اصلاً با کتایون ریاحی قابل مقایسه ست؟!!!

 



دو شنبه 21 آذر 1390برچسب:مهربان,لب,اشک, :: 11:17 ::  نويسنده : من و همسرم       

از تو مهربانتر کیست که دردهایم را با او در میان بگذارم و زخمهای دلم را پیش رویش بشمارم ؟
 

از تو آئینه تر کیست که هزار توی روحم را به من نشان دهد، بی آنکه سرزنشم کند؟.........



در روزهایی که ابرها بی وقفه بالای سرم راه می روند،
جز تو چه کسی زیر درخت می ایستد و برایم ترانه می خواند؟ .....

http://s1.picofile.com/file/6960277662/hamishebeman.jpg

در شبهایی که ماه و ستارگان و آتشکده ها و فانوسها هر یک به سویی می گریزند،
جز تو چه کسی شمعی در دلم روشن میکند؟......


خوب من .....
مرا به خاطر همه نامه هایی که برای تو ننوشتم ، ببخش !......



مرا به خاطر همه آوازهایی که برای تو نخواندم ، ببخش !....

http://www.mihancamp.com/wp-content/uploads/2011/03/yewjv68vsvf6nwmml0cb_www.mihancamp.com_.jpg


مرا به خاطر همه لبخندهایی که زندانی کردم و از تو دریغ داشتم ، ببخش !....

 
مرا به خاطر آغوشی که از تو دریغ کردم ، ببخش !....


من میتوانستم در یک بعداز ظهر زیبا شاخه گلی به تو هدیه دهم ،
اما پاییز اجازه نداد....


من میتوانستم در یک صبح تازه سرم را روی شانه هایت بگذارم و گریه کنم ،
اما غرورم اجازه نداد ....




من میتوانستم عشق و معانی واقعی زندگی را با تمام وجود درکنارت احساس کنم ،
اما ..... بهترینم ... صدایم را ببخش ! لبهایم را ببخش ! اشکهایم را ببخش !....


از تو مهربانتر کیست که سرگذشت دستهایم را برایش بنویسم و از فاصله ها گله کنم ؟...



 از تو آئینه تر کیست که قامت بر قامتش بایستم و احوال دلم را بپرسم !.....


از تو مهربانتر کیست ای مهربان؟؟؟....